Notice: Undefined index: find in /home/hesamnas/hesamnasiri.blog/wp-content/plugins/seo-by-rank-math-pro/includes/modules/image-seo/class-image-seo-pro.php on line 517
Notice: Undefined index: replace in /home/hesamnas/hesamnasiri.blog/wp-content/plugins/seo-by-rank-math-pro/includes/modules/image-seo/class-image-seo-pro.php on line 517
Notice: Undefined index: find in /home/hesamnas/hesamnasiri.blog/wp-content/plugins/seo-by-rank-math-pro/includes/modules/image-seo/class-image-seo-pro.php on line 517
Notice: Undefined index: replace in /home/hesamnas/hesamnasiri.blog/wp-content/plugins/seo-by-rank-math-pro/includes/modules/image-seo/class-image-seo-pro.php on line 517

Notice: Undefined index: find in /home/hesamnas/hesamnasiri.blog/wp-content/plugins/seo-by-rank-math-pro/includes/modules/image-seo/class-image-seo-pro.php on line 581
Notice: Undefined index: replace in /home/hesamnas/hesamnasiri.blog/wp-content/plugins/seo-by-rank-math-pro/includes/modules/image-seo/class-image-seo-pro.php on line 581
Notice: Undefined index: find in /home/hesamnas/hesamnasiri.blog/wp-content/plugins/seo-by-rank-math-pro/includes/modules/image-seo/class-image-seo-pro.php on line 581
Notice: Undefined index: replace in /home/hesamnas/hesamnasiri.blog/wp-content/plugins/seo-by-rank-math-pro/includes/modules/image-seo/class-image-seo-pro.php on line 581
Notice: Undefined index: find in /home/hesamnas/hesamnasiri.blog/wp-content/plugins/seo-by-rank-math-pro/includes/modules/image-seo/class-image-seo-pro.php on line 517
Notice: Undefined index: replace in /home/hesamnas/hesamnasiri.blog/wp-content/plugins/seo-by-rank-math-pro/includes/modules/image-seo/class-image-seo-pro.php on line 517
Notice: Undefined index: find in /home/hesamnas/hesamnasiri.blog/wp-content/plugins/seo-by-rank-math-pro/includes/modules/image-seo/class-image-seo-pro.php on line 517
Notice: Undefined index: replace in /home/hesamnas/hesamnasiri.blog/wp-content/plugins/seo-by-rank-math-pro/includes/modules/image-seo/class-image-seo-pro.php on line 517
موقعیت مهدی دقیقا کجاست؟
موقعیت مهدی نخستین تجربه کارگردانی هادی حجازیفر تجربهی دشوار حاد اما موفق است. فیلمی درباره یکی از مشهورترین و در عین حال رازآمیزترین فرماندهان دوران جنگ: مهدی باکری و البته تلاشی برای نزدیک شدن به هستیشناسی جنگ هشت ساله از طریق انتخاب فرم و بیان روایتی متفاوت و متمایز در این ژانر.

حجازیفر نخواسته است تا به تصویر تک بعدی و تبلیغاتی از باکریها پا بدهد و در این راه نیز با توجه به همهی محدودیتها و سوتفاهمهای جاری در سینمای جنگ موفق عمل کرده است. او تصویری خاکی، پذیرفتنی ملموس غیر شعاری و انسانی از شمایل قهرمان خلق میکند. متمایز با شعارزدگی و اغراق و افراطهای آزار دهندهی سینمای ابراهیم حاتمیکیا که در نهایت قهرمانانش از طریق انفکاک و جدایی از جامعه و مردم ساخته میشوند.
در حالی که برای حاتمیکیا عرصهی جبهه و رزمندگان عرصهی متمایز و گاه متعارض با عرصهی شهر و شهروندان است و در نتیجه او قهرمانانی همواره طلبکار خلق میکند که رویاروی مردم و زندگی قرار میگیرند و جامعه را به واسطهی عدم درک صحیحاش از رشادتهای هم مسلکانش استنطاق میکند. حجازیفر باکریها را در بطن زندگی، روزمرگی، خانواده ومناسبات خانوادگی خلق میکند.

برکشیدن جایگاه آنها در ایثار که والاترین کنش اخلاقیست نیز حاصل ایمان و باور شخصیشان است تا نوعی ایدئولوژی و شعارزدگی در باب شهادت.
به واقع باکریها مقاومت را اولی بر شهادت میدانند و از این رو مرگشان نه به عنوان ژستی که نقطه مقابل زندگیست بلکه همچون ژستی که پاسداشت زندگیست در میآید. آنها طلبکار نیستند بابت شهامت و ایثارشان جامعه را سرزنش نمیکنند. ایثار آنها انتخاب اخلاقیست برای تمامی منفعتها و شعارها.
مهدی برگرداندن جنازهی حمید را موکول به برگرداندن جنازهی شهدای دیگر میکند. امری تقریبا محال که البته همین محال و ناممکن بودنش جایگاه او را فراتر از حتی فرماندهانش برمیکشد. گرچه حجازیفر آنقدر باهوش است که در اپیزود «من مهدی باکری نیستم» نشان دهد ژست مهدی باکری در انصراف از آوردن جنازهی حمید ارزشی مطلق نیست. تلاش خسرو برای بازگرداندن جنازهی دوست صمیمیاش محمد که به گفتهای دیگر رزمندگان خجالتآور است چرا که از معیار مهدی باکری عدول کرده نه تنها در ذهن تماشاگر ذرهای بیارزش و حاصل خودخواهی نیست بلکه به اندازهی کنش مهدی باکری نشان از شهامت خسرو دارد. گرچه در جهتی خلاف فرماندهاش رخ داده است.
این اپیزود که شاید بهترین اپیزود فیلم باشد و از قضا بخشی از فیلم است که در آن باکریها غایبند، نه تنها تصویری راستین و انسانی از فضای جنگ و مفهوم برادری و اخوت میسازد بلکه دقیقا از طریق غیبت باکریها به شکلی معنادار از شخصیت آنها بَعدی تازه میبخشد. جبهه برای خسرو و محمد ادامهی همان مسابقهی فوتبال و دوستیهای ساده و شفافشان است.
اصرار او برای بازگرداندن جنازهی محمد ادای دین به تلاش محمد بعد از بازی فوتبال است که خسرو معصوم را بر دوش تا خانه حملکند. ایثار و شجاعت ادامهی همان کنشهای عادی زندگی روزمره است اما در تراز دیگر. دقیقا در همین اپیزود که باکریها غایبند و از طریق نمایش کنشی خلاف تصمیم شجاعانه مهدی باکری، پرترهی مهدی باکری کامل میشود.

برادران باکری از مقبولترین فرماندهان دوران جنگاند. فرم روایتی حجازیفر برای نمایش زندگی آنها دقیقا مشابه حقیقت زیستشان است. فرمی پاره پاره و قطعه قطعه که صرفا برشهایی از زندگی مهدی و حمید از پیش از جنگ تا لحظهی شهادتشان است.
فرم روایتی فیلم همچون خود باکریها سهل و ممتنع است. ظاهری ساده و خاکی اما باطنی پیچیده و چندلایه. گرچه موقعیت مهدی همچون غالب فیلمهای ایرانی از ناحیهی موسیقی احساساتی غلیظ و مزاحمش آسیب دیده است. موسیقی فیلم فهم درستی از سبک زیباشناسانه فیلم نداشته است و از خود باکریها هم شناخت دقیقی ندارد به همین خاطر صرفا درگیر تشدید جنبهی عاطفی و احساساتی زندگی آنان است. موقعیت مهدی اصالتا باید فیلمی بدون موسیقی باشد بدون مزاحمت عنصر صوتی بیرونی که قرار است به عنوان لایهای تازه و مزاحم به شخصیت ساده و بی روتوش باکریها بعد تازهای دهد.
اما موقعیت مهدی واقعا کجاست مهدی دقیقا در چه موقعیتی مهدی باکری تاریخی میشود. همان موقعیتی که تنها چندی از همرزمانش به آن نائل شدند. موقعیتی که او همرزمی دیگر را به حسرت بودن در آن فرا میخواند. احمد کاظمی دوست صمیمی دوران جنگش. موقعیتی که در سخنرانی به جا مانده از حمید باکری دربارهی آیندهی پس از جنگ تعین کامل مییابد.
باکری میگوید که پس از جنگ رزمندگان سه دسته خواهند شد: دستهای که به مخالفت با گذشتهی خود بر میخیزند و از گذشته خود پشیمان میشوند. دستهای که بیتفاوت میشوند و در زندگی مادی غرق میشوند. دستهای که احساس مسئولیت میکنند و از شدت مصائب و غصهها دق خواهند کرد. موقعیت مهدی را دقیقا باید در این سهگانه جست.